مجموعه فرهنگي شهيدمحسن حججي و شهدا مدافعان حرم

گزارش فعاليت هاي مجموعه فرهنگي شهيدمحسن حججي و شهدا مدافعان حرم

زندگي نامه محسن حججي

مجموعه فرهنگي شهيدمحسن حججي و شهدا مدافعان حرم 


تاسيس 1396 شهرستان فسا

آدرس كانال در سروش:

 https://sapp.ir/majmoe_hojaji

 https://sapp.ir/majmoe_hojaji

محسن حججي در سال ۱۳۷۰ در شهر نجف‌آباد اصفهان به دنيا آمد و از جمله رزمندگان دلاور مدافع حرم بود كه در خاك سوريه به شهادت رسيد.محسن حججي از جهادگران و اعضاي فعال مؤسسه شهيد احمد كاظمي بود كه در عملياتي مستشاري نزديك مرز سوريه با عراق به اسارت گروه تروريستي داعش درآمد و پس از دو روز به‌دست تروريست‌هاي تكفيري در سوريه به شهادت رسيد.داعش چندي پس از انتشار فيلمي كه ادعاي به اسارت درآوردن محسن حججي را داشت، اعلام كرد كه وي را به قتل رسانده است.شهيد حججي دهمين عضو از لشكر زرهي ۸ نجف اشرف است كه طي جنگ در خاك سوريه به شهادت رسيده‌اند.اين جهادگر فرهنگي از فعالان ترويج و تبليغ كتاب بود و اقدامات جهادي را در اردوهاي سازندگي براي خدمت به مناطق محروم انجام داده و از خادمين راهيان نور در مناطق عملياتي دوران دفاع مقدس بود. «پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت براي اسلام و دين هيچ‌وقت تمام‌شدني نيست و تا دنيا هست مبارزه بين حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزي هم نوبت تو خواهد شد»همچنين شهيد حججي در مدارس به تبليغ كتاب مي‌پرداخت و از زمره پيشگامان معرفي كتاب در نماز جمعه بود. او در نجف‌آباد استان اصفهان به معرفي و تبليغ كتاب مي‌پرداخت.شهيد محسن حججي در سال 1391 ازدواج كرد، ثمر ازدواجش پسري به‌نام علي است. اين جوان رشيد پاسدار در دومين اعزام خود به سوريه در مرز عراق با اين كشور در روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت داعش درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در منطقه‌اي به نام تنفت به شهادت رسيد. وصيت‌نامه شهيد محسن حججيشهادت «محسن حججي» كربلايي در دل‌هاي اهل دل برپا كرده است تا آنجا كه وقتي سري به صفحات اينستاگرام و يا شبكه‌هاي ارتباطي مي‌زنيم بيشتر از هر اسم ديگري نام شهيد حججي و تصوير او را مي‌بينيم.شهيد محسن حججي كه پس از دو روز اسارت به‌دست نيروهاي تكفيري داعش به شهادت رسيد، حرف‌هاي ناگفته خود را در وصيت‌نامه‌اش نوشته و اين وصيت‌نامه هم‌اكنون به دست تمام ملت ايران رسيده است. در ادامه، متن اين وصيت‌نامه را مي‌خوانيد:

حالا كه دستهايم بسته است مي‌نويسم نه با قلم كه با نگاه و نه با جوهر كه با خون، رو به دوربين ايستاده‌ام و ايستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزيزم و رو به حرم. حرامزاده‌اي خنجر به دست است و دوست دارد كه من بترسم و حالا كه اينجا در اين خيمه‌گاهم هيچ ترسي در من نيست. تصويرم را ببريد پيشكش رهبر عزيز و امامم سيد علي خامنه‌اي و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگوييد كه «اگر در بين مردمان زمان خودت و كلامت غريبيد ما اينجا براي اجراي فرمان شما آمده‌ايم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد».آسمان اينجا شبيه هيچ‌جا نيست حتي آسمان روستاي دورك و وزوه كه در اردوي جهادي ديده‌ام يا آسمان بيابان‌هاي سال‌هاي خدمتم، اينجا بوي دود و خون مي‌آيد. كم‌كم انگار لحظه ديدار است ولي اين لحظه‌هاي آخر كه حراميان دوره‌ام كرده‌اند مي‌خواهم قصه بگويم و قصه كه مي‌گويم كمي دلم هوايي علي كوچولويم مي‌شود ولي خدا وعده داده كه جاي شهيد را براي خانواده‌اش پر مي‌كند، اما حتماً قصه‌ام را براي علي وقتي بزرگ شد بخوانيد.
بيشتر بخوانيد:تنها خواسته شهيد بي سر چه بود؟

قصه كودكي‌ام كه با پدرم در روضه‌هاي مولا اباعبدالله الحسين(ع) شركت مي‌كردم، قصه لرزش شانه‌هاي پدر و من كه نمي‌دانستم براي چيست. پدرم با اينكه كارگري ساده بود هميشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس مي‌گفت و توصيه مي‌كرد:«پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت براي اسلام و دين هيچ‌وقت تمام‌شدني نيست و تا دنيا هست مبارزه بين حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزي هم نوبت تو خواهد شد».دوران كودكي و مادري كه كليد رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود كه اجازه داد. مادرم هميشه مي‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌ياد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولين باري كه به سوريه اعزام شدم دريچه‌هاي بزرگي به‌رويم باز شد اما نمي‌دانم اشكال كارم چه بود كه خداوند مرا نخريد.بازگشتم و چهل هفته به جمكران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسير پروازم را كردم. تا اينكه يك روز فهميدم مشكل رضايت مادر است. تصميم گرفتم و آمدم به دست و پاي تو افتادم و التماست كردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نكردي و نامم را محسن نگذاشتي، مادرجان، حرم خانم زينب(س) در خطر است اجازه بده بروم. مادرم.... نكند لحظه‌اي شك كني به رضايتت كه من شفاعت‌كننده‌ات خواهم بود و اگر در دنيا عصاي دستت نشدم در عقبي نزد حضرت زهرا(س) سرم را به‌دست بگير و سرفراز باش چون ام‌وهب.مادر، يادت هست سال‌هاي كودكي و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصيلي و بالاتر، هميشه احساس مي‌كردم گمشده‌اي دارم و اين‌قدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جواني مسيري را برايم روشن كردند و آن مسير آشنايي با شهيد كاظمي و حضور در مؤسسه‌اي تربيتي‌فرهنگي به همين نام بود.همان سال‌ها بود كه مسير زندگي‌ام را پيدا كردم و حاج احمد كاظمي شد الگوي زندگي و يار لحظه لحظه زندگي من، خيلي زود حاج احمد دستم را گرفت و با شركت در اردوهاي جهادي، هيئت، كار فرهنگي و مطالعه و كتاب‌خواني رشد كردم. انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را به‌سرعت پيمودم. سربازي و خدمت در مناطقي دورافتاده را انتخاب كردم و تو مادر، ببخش كه آن روزها مثل هميشه چقدر نگرانم بودي.و ازدواج كه آرزوي شما بود، با دختري كه به‌واسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاكرم كه حاج احمد از دختران پاكدامنش نصيبم كرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانواده‌اي كه به‌شرط اينكه به‌دليل نداشتن فرزند پسر برايشان فرزند خوب و باايماني باشم دختر مؤمن و پاكدامنشان را با مهريه‌اي ساده به‌عقدم درآوردند و من هم تنها خواسته‌ام از ايشان مهيا‌كردن زندگي براي رسيدن به سعادت و شهادت بود و با كمكِ هم، زندگي مهدوي(عج) را تشكيل داديم، خانواده‌اي كه در روزهاي نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سايه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود كه همسر و فرزندم جز غم دوري و دلتنگي غمي نداشته باشند، همين جا بود كه احساس كردم يكي از راه‌هاي رسيدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسير اسلام و انقلاب عضويت در سپاه است و همين جا بود كه باز حاج احمد كمكم كرد و لياقت پوشيدن لباس سبز پاسداري را نصيبم كرد.و همسرم و همسرم...، مي‌دانم و مي‌بينم دست حضرت زينب(س) كه قلب آشوبت را آرام مي‌كند، همسرم شفاعتي كه همسر وهب از مولا اباعبدالله شرط اجازه ميدان رفتن وهب گذاشت طلب تو. خاطرات مشتركمان دلبستگي نمي‌آورد برايم، بلكه مطمئنم مي‌كند كه محكمتر به قتلگاه قدم بگذارم چون تو استوارتر از هميشه علي عزيزمان را بزرگ خواهي كرد و منتظر باش كه در ظهور حضرت حجت به‌اقتداي پدر سربازي كند.حالا انگار سبكتر از هميشه‌ام و خنجر روي بازويم نيست و شايد بوي خون است كه مي‌آيد، بوي مجلس هيئت مؤسسه و شبهاي قدر و ياد حاج حسين به‌خير كه گفت مؤسسه خون مي‌خواهد و اين قطره‌ها كه بر خنجر مي‌غلطد ارزاني حاج احمدي كه مسير شيب‌الخضيب شدنم را هموار كرد.خدّالتريب شدنم را از مسجد فاطمه الزهراي(ع) دورك شروع كردم و به خاك آلودم تمام جسمم را تا براي مردمي كه عاشق مولايند مسجد بسازيم. روي زميني نيستم كه مي‌بينيد، ملائك صف به صفند كاش همه چيز واقعي بود درد پهلويم كاش ساكت نمي‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم، حتماً سخت است برايتان خواندن ولي براي من نور سيد و سالار شهيدان دشت را روشن كرده است.اينجا رضاً برضاك را مي‌خواهم زمزمه كنم. انگار پوست دستم را بين دو انگشت فشردند و من مولاي بي‌سر را مي‌بينم كه هم‌دوش زينب آمده‌اند و بوي ياس و خون در آميخته هستم. حراميان در شعله‌هاي شرارت مي‌سوزند و من بدن بي‌پيكرم را مي‌گذارم براي گمنامي براي خاك زمين.
پيام همسر شهيد محسن حججيهمسر شهيد محسن حججي طي پيامي در پي شهادت شهيد حججي به دست نيروهاي تكفيري داعش تأكيد كرد:همسرم رفت كه بگويد امام خامنه‌اي تنها نيست... رفت كه بگويد هنوز هم مردان خدايي هستند... اگه كسي خواست اشكي براي همسرم بريزد به اشكش هدف بدهد. براي حضرت زينب(س) و امام حسين(ع) گريه كند... همه زير لب فقط بگوييد امان از دل زينب(س)...

 



شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

 

">

***

">

***

">

وصيت نامه ي شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني

وصيت نامه ي شهيد مدافع حرم محمد مهدي فريدوني هفتمين شهيد مدافع حرم شهرستان فسا 

تاريخ ولادت:۶۶/۶/۳۰ محل تولد:فساتاريخ شهادت:۹۷/۳/۱۲محل شهادت: سوريه(بوكمال)

بسم الله الرحمن الرحيم

حمد وسپاس بي كران خداوندي را كه اول است بي آنكه قبل از او اولي باشد وآخراست بي آنكه پس از او پاياني باشد. مهربانيش شامل حال همه موجودات عالم است و عقوبتش تنها براي بدكاران، رحمت او از غضبش پيشي گرفته اگر غير از اين بود ذره اي در اين عالم وجود نداشت و به همين خاطر است كه من اين عبد گنه كار، سراپا تقصير مهلت يافته ام تا وصيت خود را بنويسم اگر مي خواست مرا به خاطر اعمال ناروايم مؤاخذه كند نه اثري از پاسدار شدن من نه اثري از سوريه رفتن بود. خدايا اعتراف كرده و ميكنم چه بسيار گناهان و زشتي هاي مرا پوشاندي چه بسيار بلا هاي سنگين كه ازمن دفع كردي در لغزشگاه هاي پايم لغزيد و رسوايم نكردي و در عوض آن عمل اندك مرا در پيش خلق بزرگ جلوه دادي و مرا در بين خلق جايگاه رفيع بخشيدي و من در عوض شكر و سپاس همواره كفران اين نعمت هاي بي شمارت را كردم و باز هم براي عقوبت من تعجيل نكردي از خدايي تو انتظاري غير از اين نمي رود پس دست بر آستان تو بلند ميكنم و العفو گويان اشك از چشمانم جاري مي شود.صداي حل من ناصر از جانب شام شنيده مي شود و گويا تاريخ همچنان تكرار شدني است اما اين بار كور خوانده اند. آن تعرضي كه در كربلا به مولايم واهل بيتش كردند اين بار تكرار نخواهد شد و شير جواناني از اقصا نقاط كشور هاي اسلامي از جمله ايرن، پاكسان، افغانستان و ... جواب اين بي حرمتي را كوبنده دادند و انشاالله به زودي ريشه اين همه مشكلات كه قطعاً اسرائيل غاصب و آمريكاي جنايتكار است به دست مسلمانان قطع خواهد شد.به پدر و مادر عزيزم خدايا تو خود شاهدي و من نيز اعتراف ميكنم كه به هيچ وجه وظيفه فرزندي خود را به جا نياوردم و پدر و مادر را زياد اذيت كردم. اما اميد به بخشش دارم. مرا حلال بفرماييد. بعد از شهادتم در عوض گريه و زاري همواره خدا را شاكر باشيد كه فرزندتان عاقبت به خير شد و مايه سربلندي شما و نه سرافكندگي شما گرديد و اين عاقبت به خيري را مديون زحمات ديروز شما هستم. انشالله كه شفيع شما در روز جزا باشم.به خواهرانمخواهران عزيزم در تربيت فرزندانتان در راه اسلام و قران بكوشيد و مطمعن باشيد كسي كه دست فرزندش در دست قران و اهل بيت بگذارد عاقبت به خير خواهد شد، دوستتان دارم و تقاضا دارم در راه بر طرف كردن نياز هاي پدر و مادر تلاش كنيد. ميدانم كه بعد از رفتن من به گفته خودتان خانواده از هم ميپاشد ولي اينگونه نيست ونخواهد بود ستون خانواده پدر و مادراند و در بر پا نگهداشتن آن شما به آنها كمك خواهيد. بدانيد كه خدا را هر لحظه شاكرم كه مرا در اين مسير قرار داد و خوشهالم از اين كه شما چهار گوهر گرانبها خواهران من هستيد. با خدامعامله كردم چه نيكو طرف معامله اي است. اگر ميخواهيد من نيز خوشحال باشم بعد از رفتنم از گريه و زاري بي اندازه بپرهيزيد و بار ديگر شما را تربيت نيكوي فرزند طبق تربيت ديني، خواندن نماز به ويژه اول وقت و تعظيم شعار الله وصيت ميكنم.به مردم ايرانبدانيد كه دشمن در صدد زدن ولايت فقيه و امام خامنه اي است اگر سستي كنيد و تعلل ورزيد خدا اين نعمت را از شما ميگيرد و آن را را به شكل بدي جايگزين ميكند. امنيت بالا ترين نعمتي است كه خدا به مردم ايران داده (اين را سوريه و عراق رفته ها)بهتر درك ميكنند، چرا كه در سوريه آزادي بود، ساحل مديترانه بود، حجابشان آزاد بود اما وقتي امنيت از بين رفت و ده هزار نفر از زنانشان در بين تكفيري و داعشي دست به دست شدند، فهميدند كه چه نعمت بزرگي را از دست داده اند.به مسئواين و كارگزاران نظامبه خود بياييد و دست از ثروت اندوزي و رفاه طلبي برداريد كه داريد به دره فنا و نيستي سقوط ميكنيد. چه مرگتان شده آيا كريد، كوريد، نميفهميد كه قشر ضعيف جامعه دارد خرد تر مي شود در حالي كه فرزندانتان را براي تحصيل به كشور هايي مي فرستيد كه طبق تعليم آنها پرورش بيابند و فردا براي سهم خواهي به ايران بازگردند. اعمال شما مرا ياد اين بيت شعر مي اندازد:زمين را گرشوي مالك طمع بر آسمان داري به وقت مردنت بيني نه اين داري نه ان داريدست از دنيا طلبي برداريد و به فكر مردم باشيد. و نريدون ان نمن الذين ...
بعد از شهادتم اگر امكانش فراهم بود مرا در حرم آقا امام علي بن موسي الرضا (ع) طواف دهيد كه اين امام بسياري از درد هاي مرا دوا كرد. دلم مي خواهد جنازه ام هنگام وداع نيز در كنار حرم طواف بخورد سپس مرا به زادگاهم فسا برگردانيد و درجوار شهداي گمنام دفن نماييد ازمسئولين شهرميخواهم ضريح را از بالاي قبورمطهر اين شهدا بردارند تا مردم بدون واسطه قبور شهدا را لمس كنند، حسرت اين لمس كردن به دل من كه ماند مقدارپولي كه در حساب من مانده را صرف ساخت حسينيه مسجد كنيد و پولي كه ماهيانه به حساب من مي ايد را قسمتي صرف كمك به ازدواج جوانان وقسمتي را تكميل حسينيه مسجد كنيد.

والسلام عليكم والرحمت الله و بركاته محمد مهدي فريدوني 97/12/16

برگزاري ايستگاه كتاب و ايستگاه سلامت توسط حلال احمرمجموعه فرهنگي شهيد حججي وشهداي مدافعان حرم شهرستان فسا

برگزاري ايستگاه كتاب و ايستگاه سلامت توسط حلال احمرمجموعه فرهنگي شهيد حججي وشهداي مدافعان حرم شهرستان فسا



شهيد علي سيفي

خلاصه اي از زندگي شهيد علي سيفي

مداح مراغه

شهيدعلي سيفي در سال ۱۳۴۴ در شهرستان مراغه در خانواده اي متدين و ولايي چشم به جهان گشود. مادرش تعريف مي‌كرد كه من هميشه با وضو به علي شير مي‌دادم و در عالم رويا به من گفتند اين سرباز ماست و از آن به خوبي مواظبت كن.
علي از دوران طفوليت با مجالس عزاداري آشنا شد و در مجالس عزاداري با زبان شيرين آذري به مداحي مي‌پرداخت و خود گرداننده هيئتي درشهرستان مراغه بود…
علي پانزده ساله بود كه جنگ شروع شد او از اولين بسيجي هاي داوطلب اعزام به جبهه بود از يك طرف ماندن و خدمت به مادر و از طرف ديگر حضور درجبهه‌ها ذهن او را به خود مشغول كرده بود تا اينكه با شروع عمليات بيت المقدس در ارديبهشت ماه سال ۶۱ پا در جبهه گذاشت و درعمليات بيت المقدس در آستانه فتح خرمشهر به سختي مجروح شد كه به قول خودش عنايت امام رضا(ع) شامل حال او شد و در يكي از روزهاي تشرف جانبازان جنگ تحميلي به حرم امام رضا عليه السلام شفا يافت و مي‌گفت مردم به نيت تبرك لباسهايم را به غارت بردند…
علي كه بعد از پايان يافتن دوره راهنمايي تحصيلي شوق طلبه شدن در دلش افتاده بود حوزه علميه قائم چيذر را انتخاب نمود و در نهايت حوزة علميه شهر مقدس قم ميعادگاه‌ پاك شهيد در عرصه علم‌اندوزي بود…
شايد علي از جهت ظاهر زياد دروس حوزوي را نخوانده بود اما در سير و سلوك سرآمد بود. وقتي براي بچه هاي تخريب موعظه مي‌كرد مثل اينكه خودش بارها عمل كرده و نتيجه آن را ديده است. او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند…
روزهاي بياد ماندني بعد از عمليات خيبر و غصه بچه ها از جاماندن جسم همسنگرانشان درجزيره مجنون با صداي ملكوتي علي التيام پيدا مي‌كرد او وقتي روضه مي‌خواند خودش را در صحراي كربلا مي‌ديد و بارها شده بود كه درحين مداحي بي‌حال مي‌شد و نفسهايش به شماره مي افتاد…
اوج ارادت علي در مداحي‌اش روضه حضرت رقيه سلام الله عليها بود و خيلي با احساس، رفتن خار در پاي اين بي‌بي رابيان مي‌كرد…
علي وقت نماز آنقدر نماز را با حضور قلب مي‌خواند انگار توي اين دنيا نيست…
نمازهايش طولاني مي‌شد…

طلبه جوانِ شوخ طبع و زود جذبِ اهل مراغه، بيش از آنكه تحت تربيت مادر باشد، با دوستاني در نقش استاد مراوده داشته،بوده است.از همان نوجواني تحت جذبه امام زمان (عج) قرار مي گيرد و در دفعات مختلف به ملاقات امام زمان(عج) نائل مي شود. اين ملاقات ها به حدي زياد بوده كه گاهي ايشان واسطه ارسال پيام هايي به آيت الله شهيد اشرفي اصفهاني امام جمعه كرمانشاه نيز بوده است.ارتباط با شهيد اشرفي اصفهاني به حدي شد كه ايشان چند بار سخنران پيش از خطبه هاي كرمانشاه شد. شايد به خاطر همين ارتباط ها بوده كه نوعي اطلاع از امور مخفي برايش ايجاد مي شده است. به حدي كه بارها قبل از عمليات اسامي رزمنده هاي شهيد، مجروح و سالم را بيان مي كرده است.شيخ حسين انصاريان ايشان را سوار بر قطار عرفان و ديگران را پياده معرفي مي كند.ايشان بعد از عمليات فتح المبين در بهار ۶۱ عازم جبهه آبادان مي شود و به علت مجروحيت مجبور به برگشت مي شود. پزشكان چاره كار را در قطع پا مي بينند.اما امام زمان (عج) در عالم رويا، ايشان را دعوت به مشهد و مژده به شفاي پا به شرط برگشت به جبهه مي كند. بعد از شفاي پا وارد حوزه مي شود و جمعا جسته و گريخته سه سال در حوزه درس مي خواند.شايد به همين علت بوده كه چند مدرسه را عوض مي كند. چون مديران مدارس چنين طلبه اي را كه مدام به جبهه اعزام مي شود و ديگران را هم با خود مي برد، را باعث تعطيلي حوزه مي ديدند.او معتقد بود كه انسان بايد به آموخته هايش عمل كند. اگر در حوزه مي خواند ضرب ضربا ضربوا، مرحله اول خودش بايد به جبهه رفته و با دشمن بجنگد. در مرحله بعد برخي از دوستانش و در مرحله بعد گروهي از دوستانش را راهي جبهه كند تا ضربوا محقق گردد.در جبهه مدام به لشكرهاي مختلف اعزام مي شود تا شناخته نشود و نهايتا در عمليات والفجر ۸ در بهمن ۱۳۶۴ به شهادت مي رسد.

برگزاري ايستگاه كتاب و ايستگاه سلامت توسط حلال احمرمجموعه فرهنگي شهيد حججي وشهداي مدافعان حرم شهرستان فسا

ارسالي از محمدرضا فيروزي

جنگ نرم

مقدمه:

همانطور كه ميدانيد يكي از شيوه هاي جنگ ، جنگ نرم است كه يكي از شاخه هاي آن جنگهاي رواني ميباشد.در جنگ نرم به جاي آلات جنگي متعارف همانند توپ تانك از ابزراهاي فرهنگي با تاثير بالا بر فكر و انديشه و احساسات افراد بهره گرفته ميشود.
با نگاهي به جريان شناسي جنگ نرم مي توان گفت كه اين شيوه جنگي، از ديرباز مورد استفاده قرار گرفته و همواره از سوي انسان ها در جنگ ها به عنوان يك ساز و كار موثر مورد توجه بوده است. تنها تفاوتي كه مي توان در ميان جنگ هاي نرم در دوران گذشته و عصر معاصر يافت، تفاوت در ابزارها و روشهاي آن است و اصولا بهره گيري از هر نوع ابزاري در جنگ نرم بر اين پايه و محور قرار مي گيرد كه بر انديشه و احساسات مخاطب تاثيرگذاشته و او را مرعوب خود سازد و بي آن كه واكنشي از خود نشان دهد، تسليم دشمن شده و يا در مسير خواسته هاي او گام بردارد.
جنگ نرم چيست:جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسياري در علوم سياسي و نظامي است. در علوم نظامي از واژه هايي مانند جنگ رواني يا عمليات رواني و در علوم سياسي از واژه هايي چون براندازي نرم، تهديد نرم، انقلاب مخملين و اخيرا به واژه انقلاب رنگين براي تبيين اين اصطلاح استفاده مي‌شود.
گاهي به جاي جنگ از واژه هاي تهديد يا قدرت نيز استفاده مي شود، ولي در نهايت هر دوبه يك مفهوم ختم مي شوند. نظريه جنگ نرم طي دهه هاي اخير وارد ادبيات سياسي شده است و “ژوزف ناي” از انديشمندان معاصر معتقد است، مبناي قدرت سخت يا جنگ سخت بر “اجبار” و مبناي قدرت نرم بر “اقناع” است، او برخلاف بعضي از صاحب نظران، اقتصاد و ديپلماسي را در زيرمجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام مي‌ برد.
در تمامي اصطلاحات بالا هدف مشترك تحميل اراده گروهي بر گروه ديگر بدون استفاده از راه هاي نظامي است. اما از آنجا كه در مورد گستردگي و حوزه فعاليت هر كدام اتفاق نظر وجود ندارد؛ اشاره كوتاهي به هر كدام از واژه هاي مذكور و سابقه تاريخي آنها خواهيم داشت.
مبناي قدرت سخت يا جنگ سخت بر “اجبار” و مبناي قدرت نرم بر “اقناع” است.
جنگ رواني، جنگ نرم:جنگ رواني پيشينه اي بسيار طولاني دارد؛ چرا كه انسان‌ها براي تحت تأثير قرار دادن طرف مقابل به شيوه‌ها و ترفندهايي متوسل مي‌شدند، اما اصطلاح جنگ رواني در جنگ جهاني دوم در آمريكا و اروپا رواج يافت.
فولر، مورخ و تحليلگر نظامي بريتانيايي اولين كسي بود كه اصطلاح جنگ رواني را در سال ???? به كار برد. در آن زمان استفاده فولر از واژه جنگ رواني در محافل نظامي و علمي بريتانيا و آمريكا توجه چنداني را به خود جلب نكرد. در ژانويه ???? با انتشار مقاله اي با عنوان “جنگ رواني و چگونگي به راه اندازي آن” اين اصطلاح براي اولين بار وارد ادبيات آمريكا شد. بر اين اساس “جنگ رواني را بايد استفاده از هر نوع وسيله اي به منظور تاثير گذاري بر روحيه و رفتار يك گروه با هدف نظامي مشخص معنا كرد”. در پايان جنگ جهاني دوم اين اصطلاح به “فرهنگ لغت وبستر” وارد شد و بخشي از عبارت پردازي‌هاي سياسي و نظامي آن زمان را تشكيل داد.
در سال ???? يعني تنها يك‌سال پس از پايان جنگ جهاني دوم “ترومن”، رئيس جمهور وقت آمريكا به منظور كسب آمادگي براي اجراي جنگ‌رواني در كره پروژه‌اي با عنوان “نبرد حقيقت” را با بودجه‌اي معادل ???ميليون دلار تصويب كرد. ارتش آمريكا اداره و رياست جنگ‌ رواني را به عنوان بخش ستادي ويژه ايجاد كرد و در كنار واحدهاي رزمي، واحدهاي جنگ‌رواني گسترده‌اي را با استفاده از تجربيات جنگ‌جهاني دوم تشكيل داد. از آن‌زمان تاكنون، سازمان‌ها و واحدهاي رواني ـ تبليغاتي آمريكا با توسعه‌اي روزافزون همواره به عنوان يكي از بازوهاي اصلي آن كشور در جنگ و صلح عمل كرده‌اند.
براندازي نرم، تهديد نرم، انقلاب مخملين، انقلاب رنگين:در سال هاي پاياني جنگ سرد، اولين پروژه براندازي نرم در لهستان و با رهبري “لخ والسا” در جنبش كارگري اين كشور در سال ???? تحقق يافت و با فروپاشي شوروي و يوگسلاوي و چند كشور ديگر اروپاي شرقي براندازي نرم به مسئله جديدي در حوزه قدرت و امنيت تبديل شد.
نرم افزار خواندن و شمردن:استعمارگران از براندازي حكومت ها در يوگسلاوي، گرجستان، اوكراين، قرقيزستان و امثال آن با عنوان انقلاب هاي رنگي، به جاي واژه خشن جنگ نرم ياد مي نمايند.
انقلاب هاي مخملي يا “انقلاب هاي رنگي” و “گلي” از شيوه هاي براندازي نرم است كه نوعي دگرگوني و جابجايي قدرت به همراه مبارزه منفي و نافرماني مدني را شامل مي‌شود. انقلاب هاي رنگي و مخملي در جوامع پسا كمونيستي در اروپاي مركزي، شرقي و آسياي مركزي اتفاق افتاد. اين واژه براي نخستين بار از سوي “والسلاوهادل” رئيس جمهور پيشين چك كه در آن زمان رهبر مخالفان چكسلواكي سابق بود، وارد ادبيات سياسي شد. مخالفان حكومت در چكسلواكي با انجام سلسله اقدامات مرتبط و زنجيره‌اي در طي يك دوره شش هفته‌اي از ?? نوامبر تا ?? دسامبر ???? در اين كشور موفق به نوعي دگرگوني و جابجايي قدرت شدند. اين پديده سپس به شكل زنجيره‌اي در صربستان طي دو مرحله ???? – ???? ، گرجستان ???? ، اوكراين ???? و قرقيزستان ???? ادامه يافت.
به طور كلي اهداف آمريكا از سازماندهي انقلاب هاي رنگين در كشور‌هاي هدف را در چارچوب حوزه‌هاي زير مي‌توان بررسي كرد:– تسلط بر مناطق ژئوپلتيكي و ژئواستراستژيكي
– كنترل شريان انتقال انرژي و جلوگيري از تسليحاتي شدن آن
– حذف و يا مهار نظام هاي مخالف در برابر نظام آمريكا
– ممانعت از ايجاد اتحاديه هاي نظامي و امنيتي در آسيا، خاورميانه و آسياي مركزي
– همسو كردن كشورهاي هدف با سياست هاي آمريكا
– فرصت سازي اقتصادي براي آمريكا
مهار بيداري اسلامي:جورج سوروس ، رئيس بنياد سوروس سرمايه دار بزرگ آمريكايي يا به عبارتي ميلياردر يهودي آمريكايي يكي از معماران اصلي انقلاب مخملين گرجستان در گفتگويي با روزنامه لس آنجلس تايمز اظهار داشت كه : تمايل دارد سناريوي گرجستان در كشورهاي آسياي مركزي يعني تاجيكستان، ازبكستان، قرقيزستان و تركمنستان تكرار شود.
شركت‌كنندگان انقلاب‌هاي رنگين اغلب از مقاومت مسالمت‌آميز با هدف اعتراض‌ عليه دولت‌هاي غيرهمسو با آمريكا و حمايت از دمكراسي، ليبراليسم و استقلال ملي استفاده كرده‌اند و معمولاً يك رنگ يا گل خاصي را به عنوان سمبل و نشانه خود برگزيده‌اند. اعتراض‌هاي صورت گرفته و نقش مهمي كه سازمان‌هاي غيردولتي به ويژه سازمان‌هاي فعال دانشجويي در سازماندهي مقاومت مسالمت‌آميز ايفا مي‌كنند، اين رويدادها را برجسته‌تر نشان مي‌دهد.
جنگ رواني پيشينه اي بسيار طولاني دارد؛ چرا كه انسان‌ها براي تحت تأثير قرار دادن طرف مقابل به شيوه‌ها و ترفندهايي متوسل مي‌شدند، اما اصطلاح جنگ رواني در جنگ جهاني دوم در آمريكا و اروپا رواج يافت.
اهداف اجرايي از جنگ نرم:همان طور كه اشاره شد، جنگ روانى جديد عملى سازمان يافته و برنامه ريزى شده پديده اى هميشگى و پيوسته است كه اختصاص به مقطع زمانى خاصى ندارد. با توجه به اين مسأله مى توان اهداف جنگ روانى را در يك تقسيم بندى به اهداف سياسى و اهداف نظامى و در تقسيم بندى ديگر، آن را به اهداف و مقاصد استراتژيكى و مقاصد تاكتيكى تقسيم نمود.
با توجه به اين كه ماهيت اصلى عمليات روانى به اعتراف خود آمريكايى ها عبارت است از تلاش براى تأثيرگذارى بر افكار، احساسات و تمايلات گروه هاى دوست، دشمن يا بى طرف مى توان تا حدودى به برخى از مهمترين اهداف جنگ روانى پى برد:– تأثيرگذارى شديد بر افكار عمومى جامعه مورد هدف از راه طرح جنگ نرم و با ابزار خبر و اطلاع رسانى هدفمند و كنترل شده كه نظام سلطه همواره از اين روش براى پيشبرد اهداف خود سود جسته است و البته موفقيت هايى هم در اين زمينه داشته است.
– ترساندن از مرگ يا فقر يا قدرت خارجى سركوبگر و پس از آن دعوت به تسليم از راه پخش شايعات و دامن زدن به آن براى ايجاد جو بى اعتمادى و ناامنى روانى.
جنگ نرم:– اختلاف افكنى در صفوف مردم و برانگيختن اختلاف ميان مقام هاى نظامى و سياسى كشور مورد نظر در راستاى تجزيه سياسى كشور.
– اشاعه بذر يأس و نوميدى درميان مردم و بويژه نسل جوان به منظور بى تفاوت كردن آنها نسبت به كشور خود و تحولات احتمالى آتى.
– كاهش روحيه و كارآيى رزمى ( در زمان جنگ نظامى).
– ايجاد اختلال در سامانه هاى كنترلى و ارتباطى كشور هدف.
– تبليغات سياه (با هدف براندازى و آشوب) به وسيله شايعه پراكنى، پخش تصاوير مستهجن ، جوسازى از راه پخش شب نامه ها و …
– تقويت نارضايتى هاى ملت به دليل مسائل مذهبى، قومى، سياسى و اجتماعى نسبت به دولت خود به طورى كه در مواقع حساس اين نارضايتى ها زمينه تجزيه كشور را فراهم كند.
– تلاش براى بحرانى و حاد نشان دادن اوضاع كشور از راه ارائه اخبار نادرست و نيز تحليل هاى نادرست و اغراق آميز كه مقام معظم رهبرى نيز در ديدار اخير اعضاى مجلس خبرگان با ايشان به آن اشاره داشته و آن را در راستاى خط تهاجمى دشمن توصيف كردند.
جمع بندي:با توجه به تمام مطالبى كه گفته شد، ضرورت مقابله جدى با جنگ روانى دشمن به شيوه هاى سخت افزارى و نرم افزارى بر كسى پوشيده نمى ماند. اما در اين ميان وحدت استراتژيك تمام نهادهاى كشور براى پاسداشت تماميت ارضى نيز مقدمه اى لازم براى خنثى كردن جنگ روانى دشمنان است.

ارسالي از محمدرضا فيروزي

ارسال از طرف محمدرضا فيروزي

ارسال از طرف محمدرضا فيروزي

">

برنامه هفتگي در مصلي نمازجمعه

ارسال از طرف محمدرضا فيروزي

وصيت نامه شهيد محمد بيدكي فسايي

شهيد محمد بيدكي فسايي

شهيد محمد بيدكي فسايي فرزند فريدون، در تاريخ 1331/01/04 در شهرستان فسا در خانواده اي متدين به دنيا آمد؛ تحصيلات خود را تا كلاس سوم دبيرستان در شهرستان فسا ادامه داد و سپس به استخدام ارتش در آمد و حدود ده سال خدمت كرد. شهيد بيدكي پس از ازدواج صاحب 2 فرزند پسر و 1 فرزند دختر شد. او در جريانات انقلاب و بحران آن روزها با وجود اين كه يك ارتشي بود خانواده خود را به رفتن در تظاهرات عليه شاه ترغيب مي نمود و در پخش اعلاميه هاي امام كوشا بود.
اين شهيد بزرگوار فردي خدادوست، مؤمن و صادق بود و تمام واجبات ديني را به خوبي انجام مي داد، در برخورد با اقوام، خويشان و دوستان بسيار محترم و مؤدب بود، با توجه به عقيده و تعهد خود براي دفاع از دين و آيين و كشورش به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و نه ماه خالصانه جنگيد. سرانجام در تاريخ 1359/10/14 در منطقه آبادان، ماهشهر بر اثر اصابت آتش سلاح دشمن به درجه رفيع شهادت نائل آمد و در دارالرحمه شيراز به خاك سپرده شد.

« وصيت نامه شهيد »
با درود به رهبر گرامي و امام بزرگوارمان، و سلام بر شما پدر و مادر گرامي؛ ضمن تقديم عرض سلام، سلامتي شما را از خداوند بزرگ خواهانم. باري خواستم با چند كلمه اي نامه مزاحم وقت گرامي تان شوم از اين كه مدتي است از شما دور شده ام و نمي توانم خدمت برسم بسيار ناراحتم، چون من وقتي به شيراز مي آيم از بس گرفتاري دارم نمي توانم زياد شما را ببينم.
خوب مادرجان و پدرجان! حالتان چطور است؟ اميدوارم كه خوب و خوش، در سايه امام بزرگوارمان زندگي كنيد و از اين كه دير نامه نوشتم چون آدرس مشخصي ندارم حالا هم به توسط يكي از رفقا نامه برايتان مي فرستم. پدرجان! از اين كه خبر بدي برايتان آوردند و كمي ناراحت شده اي سخت خودم هم ناراحت شدم تمام اين حرف ها دروغ است هر وقت از طريق راديو چيزي ابلاغ شد آن وقت شما مي تواني نگران شوي و آن هم نگراني ندارد چون كه من در راه خدا و در راه خلق ستم ديده جان فشاني مي كنم و اگر جانم را هم در راه امام بزرگوارم بدهم هنوز كاري نكرده ام.
از شما خواهش دارم اگر من شهيد شدم برايم گريه نكنيد چون كه من خودم خواستم و رفتم. به خدا مادرجان تا حالا چند بار خواستند مرا به زور بفرستند ولي دلم قبول نمي كند كه برگردم و برادرانم را در جبهه تنها بگذارم. همين ديروز بود كه با يك پيروزي بزرگ رو به رو شدم و يك حلقه گل به گردنم انداختند. خوب چطور مي توانم برگردم؟ وقتي كه اين قدر در جبهه به من احتياج دارند چطور به شيراز بيايم؟
خواهشي كه از شما دارم اين است كه امام را تنها نگذاريد فقط شما هستيد كه مي توانيد مشت محكمي به دهان اين آمريكاي جنايتكار بزنيد و خون من و امثال من را پايمال نكنيد. باز هم مي گويم مادرجان! پدرجان! و خواهرجان! اگر من شهيد شدم برايم گريه نكنيد كه دشمن از اين كار شما خوشحال شود و ياد تمام خانواده عزيز شهدا كنيد و هر وقت توانستيد يك سري به بچه ها بزنيد كه اميدشان اول به خدا و دوم به شماست.
پدرجان و مادرجان! اگر توانستم حداقل تا 15روز ديگر خدمت شما مي رسم و اگر نتوانستم بايد مرا ببخشيد چون كه دست خودم نيست، عشقم شهادت و پيروزي است. بيشتر از اين مزاحم وقت عزيزتان نمي شوم، زياده عرضي ندارم، امام را دعا كنيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار، از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزا. آمين يا رب العالمين
راستي از قول من سلام به خواهرانم، برادرانم و تمام اقوام و خويشان برسانيد و احوالپرسي كنيد.
خدانگهدار شما